یا حق
ای کاش نمینوشت از برای من
چه رسد به مناجات
با تو ، با توی سفید ، توی براق
چقدر کار دارم وقتی کارم داری.
و چه شیک میشوم همان وخت به سمت آفتابستان شما.
نگاه میکنم به تو
و گریهام میگیرد که پول کلاس زبان تو را
به ازای فیلم فارسی زندمانی خودم دادم.
نگاه میکنم به تو و چراگاه و شاید که زیر نسترن و وز به معده شون نمیسازد .
خوبه تعقل من استدلال نسترن را نمیفهمد ، گرچه در بلوار .
کلاس تو بی پولی را حرام کرده گرچه در جیب شلوار.
ای خداوند
من مدتی است که
از حقایق تلخ میترسم ، دروغ شیرین دارید ؟
شاید ناراحت شوی اما
اشکهایم نمایندگی باران رحمت الهی دارند. بدی نیست شکر خدا.
ای بابا
پسر نوح هم با رانت به آب و نون ملکوتی نرسید.
.....................................
.............................
از خود بیزارم و از تو شرمسار.
چطوری با توی سفید حرف از زخمهای چرکو بزنم ؟
از خاکستر ها.
از شال و کلاه آخرین ژرنال روشنفکری .
اگر این آخرین دندون را نمیکشیدم به جدّم قسم میتوانستم تو را هم دوست داشته باشم.
اما سر تیم مرا در شهر خودم بریدند.
من اصلا اهل قسم خوردن نیستم اما اگر کر نبودم
اگر گر نبودم
خر نبودام
میتوانستم چل روز جلو در را آبپاشی کنم .
تو خضر من باشی و کتابت را پیروانت بدزدند .
اما من با ۳۰۰ میلیون تومن تیم بسته بودم.
همین.
همین؟
همین